دوشنبه گل دخمل
عزیزم شب قبل که تا صبح بعد از نماز چشم رو هم نذاشتی.من و بابا هم نخوالیدیم.صبح به زور بیدارت کردم تاشیر بخوری بعدش دوباره خوابیدی.ظهر هم خوابیدی.ناخن هات خیلی بلند شده و خودت رو مدام چنگ می زنیقرار بود عمه ببرتت حمام که نبرد خودم جرات به خرج دادم و حمام بردمت عزیزم بابا از وقتی که از سر کار اومده سعی کرده بیدار نگهت داره که شب بخوابی موقع خواب هم خوابوندت ولی همین که من اومدم بخوابم سر نا سازگاری رو گذاشتی و گریه کردی خیلی خوابت میاد ولی نمی دونم برای چی خودت رو به زور بیدار نگه داشتی و نمی خوابی.برات الان کولر روشن کردم.جات رو هم عوض کردم شیرم بهت دادم ولی باز بیداری.گلم امروز یه اتفاق ناراحت کننده افتاد.دستت رو نجس کرده بودی اومدم اب بکشم ...