سارا سارا ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه سن داره

دخمل کوچولو

دوشنبه گل دخمل

عزیزم شب قبل که تا صبح بعد از نماز چشم رو هم نذاشتی.من و بابا هم نخوالیدیم.صبح به زور بیدارت کردم تاشیر بخوری بعدش دوباره خوابیدی.ظهر هم خوابیدی.ناخن هات خیلی بلند شده و خودت رو مدام چنگ می زنیقرار بود عمه ببرتت حمام که نبرد خودم جرات به خرج دادم و حمام بردمت عزیزم بابا از وقتی که از سر کار اومده سعی کرده بیدار نگهت داره که شب بخوابی موقع خواب هم خوابوندت ولی همین که من اومدم بخوابم سر نا سازگاری رو گذاشتی و گریه کردی خیلی خوابت میاد ولی نمی دونم برای چی خودت رو به زور بیدار نگه داشتی و نمی خوابی.برات الان کولر روشن کردم.جات رو هم عوض کردم شیرم بهت دادم ولی باز بیداری.گلم امروز یه اتفاق ناراحت کننده افتاد.دستت رو نجس کرده بودی اومدم اب بکشم ...
3 مرداد 1391

عکسای سارا جونم

دختر گلم بعد از حمامروز چهلم سارا جونم در قنداق فرنگی........................چیه متعجبی مامان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یه چیز یواشکی :من از قنداق فرنگی خوشم نمیاد دیدین گفتم انقدر من رو توی قنداق نگه داشتین تا گریه کردم دستم خیلی خوشمزه اس به به سواری روی کفش دوزک سارا و ماهی ها ...
1 مرداد 1391

احوالات چند روزه دخترم

سه شنبه: صبح قرار بود با تو و بابا بریم دنبال یه سری کارای اداری که رفتیم ولی من از صبح که بیدار شدم حالم خوب نبود دلم درد می کرد حالت تهوع هم داشتم .قرار بود که با عمه بریم خونه مامانی که نرسیدیم بابا خونه موند و ما رو بعد از ظهر برد خونه مامانی و خودش رفت سرکار.شب کارامون رو کردیم بابا اومد رفتیم عروسی پسر دوست مامانی ولی خیلی دیر دیگه می خواستن شام رو بیارن که ما رسیدیم.این اولین عروسی بود که گل دخمل مامان می رفت .شب رو خونه مامانی موندیم. چهار شنبه:چهارشنبه رو هم خونه مامانی موندیم اخر شب اومدیم خونه. پنجشنبه:نوبت کنترل قد و وزنت بود و چهلمین روزی که  گل دخملم رو خدا به ما داده بابا رفت مامانی رو برد دندون پزشکی منم به عمه ز...
1 مرداد 1391